بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم

سه شنبه 19 فروردين 1393
ن : علی

فكر محدود بشر

 

 

        چون فكر بشر محدود است و خودش نميتواند در مورد زندگي به يك نتيجه قطعي

 

 برسد ، بدنبال حرفهايي از ديگران ميگردد تا شايد انسان ديگري حرف آخر را زده باشد . . .

تابعد...



:: برچسب‌ها: فکر, بشر, حرف آخر,


سه شنبه 19 فروردين 1393
ن : علی

عشق

عشق

دربزم پاک بازان جز مهر وجز وفا نیست

درکیش اهل عرفان جز صلح وجز صفا نیست

گرعشق نبودي ، سخن عشق نبودي

چندين سخن نغز كه گفتي كه شنيدي

از نظر من رسيدن به يك جايگاه عرفاني و معنوي هيچ ربطي به تحصيلات دانشگاهي و كلاسيك ندارد . بنده كه هنوز خودم را ابتداي كار ميبينم  .

آخرين كتابي كه خوندم نامش " درباره عشق " بود ، آقاي دكتر سيد مهدي ثريا ترجمه كرده اند ، بسيار جالب بود ، مترجم برداشت حضرت مولانا را از عشق مينويسد .

در نگنجد عشق در گفت وشنيد

عشق دريايي است عمقش ناپديد

 

هر چه گويم عشق را شرح و بيان

چون به عشق آيم خجل گردم از آن

 

چون قلم اندر نوشتن ميشتا فت

چون به عشق آمد قلم برخود شكافت

و اشعار زير از نويسنده است :

عشق كارش هست با هم آوري

پرورش دادن يكي آن ديگري

 

عاشقان گل همه گلپرورند

زحمت گلپروري بر جان خرند

 

هر كه را عشق كبوتر در سراست

نيك بنگر او كبوتر پرور است

 

عاشقان راستين مادر وشند

مادران در عشق كودك بي غشند

 

پرورش دادن نشان عاشقي است

خواستن بي پروريدن فاسقي است

 

به عقيده بنده آدم ميتونه با اصلاح افكار خود كم كم از موضوعات سطحي و مادي جدا و به مراتب بالا تر برسه ، و نهايتا به يك منبع عظيم وكانون اصلي متصل و افكارش رد وبدل شود . آقاي هنري فورد صاحب كارخانه بزرگ اتومبيل سازي فورد در مورد زندگي و كارش ميگويد : "هر طرحي كه به ذهنم ميرسيد رويش تمركز و فكر ميكردم وپس از مدتي جواب اصلي پيدا ميشد .

ايشان گفته من در يك فرصت مناسب و يك وضعيت آرام در ذهنم جلسه اي تشكيل ميدادم كه تمام سازندگان خودرو و دانشمندان در آن حظور داشتند ، من با تبادل نظربا آنها جوابم را ميگرفتم .در اصل من فكرم را به منبع اصلي اتصال ميدادم ." در بعضي از موارد كه تمام مهندسين و طراحان شركت فورد نااميد و با آقاي فورد مخالف بودند ، پس از مدتي با دريافت راه و نقشه اصلي از آقاي فورد با او موافق ميشدند .

در ضمن آقاي فورد هيچ تحصيلات دانشگاهي و آكادميك نداشته اند. به هر حال فكر انسان يك نوع انرژي است ، كه ميتواند به صورت هاي مختلف در آيد .

و اگر همه افكار انسانها به هم متصل شود آنوقت جهان ما رو به پيشرفت و كمال ميرود . بنده معتقدم اگر ناخالصيها ( دروغ ، ريا ، تظاهر ،حسد ،قدرت طلبی ،خودبینی و....) از وجود آدمها پاك شود و تمام افكار مثبت همديگر را تقويت كنند ، جواب خيلي از مسائل پيچيده یا حتی متافيزيك داده خواهد شد .

از طرفي واقعيت جهان هستي هميني است كه ميبينيم ، شايد همه بايد در اين مسير عبور كرده وبا كمك هم خود را به هدف برسانيم . آرزوي من اين است ، بشريت به جايي برسد كه تك تك افراد به فكر تقويت و ياري همديگر باشند ، و در مسير اصلي قدم بردارند .

فكر نميكنم هيچ انساني از روي ميل باطني دست به كار بدي بزند ، چون همه ما آدمها دوست داريم در دنيا خوب باشيم و به كمال برسيم ، بد بودن افراد برميگردد به افكارشان ، شايد خودشان فكر ميكنند همين كارها درست است ولي در اصل با انسانهاي ديگر همخواني ندارد . وقتي به چيزي فكر ميكنيم طرحي خاص ازآن را در ذهن مي آفرينيم و وقتي اين طرح را در قالب كلمات ميريزيم به آن شكل و هويت ميدهيم .

پس نبايد فكري را بر زبان بياوريم مگر اينكه بخواهيم در زندگيمان شكل و تجسم پيدا كند . فكر مثل خاك عميقي است كه تا در آن نظرات و عقايد جديد نكاريم ، به محصول نمي نشيند . فكر مثل باغي است كه هم ميتوان در آن گياه خوب كاشت و هم ميتوان به علفهاي هرز اجازه رويش داد. انسان به وسيله خودش ساخته يا ويران ميشود . در نبرد فكر ، او اسلحه اي ميسازد كه توسط آن خود را به نابودي ميكشد ، و هم چنين ابزاري طرح ريزي ميكند كه با آن آشتي و صلح ودوستي و لذت بهشت گونه اي را ميسازد . نميدونم چطوري مطلب را جمع بندي كنم .

من بر اين باورم ،انسانهايي که افکار سازنده و مثبت دارند در اين جامعه محدودند ولي اين دليل بد بودن يا گمراهي بقيه نيست . ظرفيتها و گنجايش افراد متفاوت است.

تابعد . . . 



:: برچسب‌ها: عشق, پاکبازان,


دو شنبه 18 فروردين 1393
ن : علی

فرشته های نامرد

فرشته هاي نامرد

 

در كودكي هنگامي كه خودم را شناختم وقدرت تفكر يافتم،قوي ترين ، داناترين و...را پدرم مي دانستم ،وقتي به مدرسه رفتم داناترين را معلم مي ديدم.

چه زود گذشت ،روزهايي را كه در دنيا فقط  لحظه هاي خوب و خوش را مي ديدم.

چرا افسوس روزهاي گذشته را مي خوريم ، با وجود اينكه هنوز زنده ايم و همچنان فرصت باقي است؟

مگر ما همان آدم نيستيم ؟ مگر افكارمان كامل نشده ؟ چه چيزي عوض شده كه اوضاع به كام ما نيست ؟

ديگر همه چيز و همه كس را خوب نمي بينيم .

آدمها زماني به نظر ما خوب هستند كه باب ميل ما باشند و منافع ما را تامين كنند، قضاوت ما در مورد افراد به اين برمي گردد.

ولي براستي تكليف چيست؟ اگر كمي فكر كنيم زندگي خيلي پيچيده است.!

مسير كدام است ،به كدام طرف بايد رفت، به چه بايد فكر كرد، كي خوب است و كي بد؟

اصلآ مگر انسان ، اشرف مخلوقات ميتواند بد هم باشد ، انساني كه جايگاهش از فرشته ها هم بالاتر است .! 

وقتي نگاه ميكني مي بيني بعضي چيزها سر جاي خودش نيست ،بعضي آدمها وظيفه اصلي خود را انجام نمي دهند.

 در اينجا دوباره بر مي گرديم به اول بحث ، يعني اين هم قضاوت ماست و مسائل را از زاويه ديد خودمان مي بينيم ، با عوض كردن طرز فكر موضوع هم خود به خود تغيير ميكند.

راستي مدينه فاضله كه مي گويند كجاست ؟

اگر همه انسانها ديگران را خوب در نظر بگيرند ، پس ديگر هيچ بدي وجود ندارد.

وقتي در وجود يكنفر بگرديم و رذالتي را پيدا كنيم ،بايد بدانيم  خودمان هم خالي از اشكال نيستيم .

مرز بين بدي و خوبي كجاست ؟ آيا اصلا ديدن خوبي و درك يك چيز خوب ، بدون وجود بد ممكن ميشود ؟

زيبايي ولطافت يك گل سرخ در كنار خارهاي  تيز و خشن معني پيدا مي كند ، و جالب اينكه به ازاي هر يك گل ، صدها خار وجود دارد.! آيا مي توان گفت نبودن خار بهتر از بودن آن است ؟!

هر چقدر ديد ما كلي تر شود و دنيا وكائنات را مجموعا نگاه كنيم ، بيشتر به نظم وترتيب و وابستگي همه اجزاي عالم به هم پي مي بريم .

اگر در يك شب تاريك به آسمان خيره شويم ، يا فقط به يك گل زيبا توجه كنيم..!

فرض كنيد تا بحال در زندگي يك غروب خورشيد يا يك گل سرخ را نديده بوديم، و يك نفر براي ما از زيبايي و طراوت گل توضيح ميداد .

درك و تصوراين مناظر برايمان راحت نبود ، ولي الآن كه اينها را ديده ايم براحتي از كنارشان ميگذريم .

 بنظر من ماجرا  در مورد همه مسائل زندگي به همين صورت است ، يعني اگر طرز فكر وزاويه ديدمان را عوض كنيم ، خيلي چيزها را زيبا وبه شكل يك معجزه خواهيم ديد.

                              



:: برچسب‌ها: فرشته,