بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم

چهار شنبه 21 مرداد 1394
ن : علی

آشفته دلان

آشفته دلان را هوس خواب نباشد            شوری که به دریاست، به مرداب نباشد

هرگز مژه بر هم ننهد عاشق صادق            آن را که به دل عشق بود، خواب نباشد

در پیش قدت کیست که از پا ننشیند             یا زلف تو را بیند و بی تاب نباشد؟

چشمان تو در آینه ی اشک، چه زیباست       نرگس شود افسرده، چو در آب نباشد

گفتم: شب مهتاب بیا، نازکنان گفت :           آنجا که منم، حاجت مهتاب نباشد

                                                                                                                         سهیلی




جمعه 19 تير 1394
ن : علی

آزردن دل

سلام دوستان خوبلبخند

شعر زیبایی از سعدی که شنیده ام ، پرفسور حسابی بر سر در خانه اش نوشته است:

 به جان زنده دلان سعدیا که ملک وجود

                                نیارزد آنکه دلی را زخود بیازاری



:: برچسب‌ها: سعدی, آزردن,


جمعه 28 فروردين 1394
ن : علی

سود و زیان

سلام

 پس از چند بار سرمایه گزاری در زمینه های مختلف و وارد شدن ضرر و زیان در همه موارد!! حقیقتا" دیگر مایوس و سرخورده بودم ، فکرم به جایی نمیرسید، این مسئله روی همه امور زندگیم تاثیر گذاشته بود .

  لحظه تحویل سال که واقعا" ثانیه های خوبی بود ، در کنار همسر و فرزندانم آرامش خاصی داشتم ، به فکر ضررها و خسارات مالی سال گذشته افتادم ، و اینکه من طی یک سال ، عملکرد خوبی در موضوع اقتصادی نداشته ام و حقی که خانواده بر گردن من داشتند بخوبی ادا نکرده بودم .

 از آنجاییکه ارادت خاصی به حضرت حافظ  دارم ، دیوانش را برداشتم و نیت کردم (در این سال جدید راه و روشم  در مسائل اقتصادی چه باشد؟)  94/1/1

          و لسان الغیب بامن سخن گفت :

غم دل

دی  پیر  میفروش  که  ذکرش  بخیر  باد                گفتا  شراب  نوش  و غم دل ببر ز یاد

گفتم  بباد  میدهدم   باده  نام و ننگ                 گفتا     قبول  کن  سخن هر  چه  باد   باد

سود و زیان و مایه چو خواهد شد زدست          از  بهر  این  معامله غمگین مباش  و شاد

بی خار ،گل نباشد  و بی نیش ،نوش هم          تدبیر چیست ، وضع جهان این چنین فتاد

پر کن زباده  جام و  دمادم بکوش هوش           بشنو   ازو  حکایت جمشید   و  کیقباد

در آرزوی آن که رسد  دل براحتی               جان  در  درون سینه غم عشق  او  نهاد

بادت   بدست  باشد  اگر دل نهی بهیچ            در معرضی که تخت سلیمان  رود   بباد

حافظ گرت   ز پند حکیمان   ملالتست

کوته  کنیم قصه   که عمرت   دراز   باد



:: برچسب‌ها: سود, زیان, مایه, غم, دل,


چهار شنبه 19 فروردين 1394
ن : علی

ارزش

سلام

دوستی در یک یادداشت برایم نوشت:

 

" به کسی ارزش نمی داد  . . .

      بعدها فهمیدم

اصلا ارزشی نداشت ، تا به کسی بدهد."

..........................................

از نظر روانی میتوان گفت کسی که نظر بالا را داده است ، شاید در جامعه مورد بی مهری قرار گرفته و کسی به او توجهی نداشته است.

       البته این راهم بگویم که تا چند سال پیش طرز فکر خودم  هم همین بود.!

به هر حال در جوابش نوشتم :

سالها فكر ميكردم چرا بعضي از آدمها سراپا ارزشند ، ولي بعضي هم بي مقدار و بي ارزش ...

خيلي فكر كردم ، راستي چرا با ديدن بعضي آدمها ذوق زده مي شدم و با ديدن بعضي ... ( آرزوي نديدنشان)

و الآن با ديدن همان آدمها كه بنظرم بي ارزش بودند ! ديگر احساس بد به من دست نميدهد.

شايد ايراد از خودم بوده ،

نميدانم ،

 شايد فهميده ام هماني كه براي من بي ارزش مينمود ، براي دختر هشت ساله اش پدري به ارزش  تمام دنيا، و آغوشش دريايي است از محبت.!

براي پسر هجده ساله اش پشتيباني است چون كوه .!

براي همسرش عشقي است بي پايان .!

براي همكارش ، كوله باري است از تجربه.!

 .... و براي خدا ،  خليفه" الله

آري

           چشمها را بايد شست ، جور ديگر بايد ديد

                                   18/8/92

 



:: برچسب‌ها: ارزش,


چهار شنبه 19 فروردين 1394
ن : علی

کفر آدمها

می گویند خدا به قدری بزرگ است ،که در همه ذرات عالم حضور دارد.

اگر انسانی بخواهد از خدا دور شود، از سمت دیگر به او نزدیک میشود.

پس ما نباید نگران کفر آدمها باشیم.!

 




سه شنبه 12 اسفند 1393
ن : علی

حقیقت آدمی

به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد     که همان سخن بگوید به زبان آدمیت

 طیران مرغ دیدی تو ز پایبند شهوت       بدر آی تا ببینی طیران  آدمیت

                           "سعدی"



:: برچسب‌ها: آدمی, آدمیت,


پنج شنبه 27 آذر 1393
ن : علی

آخرین حرف در آخرین فرصت

                    " آخرین حرف درآخرین فرصت "

  سلام

     اگراز همه آدمها درست در آخرین لحظات ، قبل از رفتن از این دنیا بخواهند در چند جمله بعنوان آخرین حرف ،حرفی بزنند ، چه می گویند!؟ چگونه از این آخرین فرصت استفاده میکنند؟ چگونه تفکر و برداشت خود را از سالها زندگی ، در چند جمله بیان میکنند.؟

    در طول زندگی چه زمانهای زیادی را بدون فکر و اندیشه حرف زدم . چه فرصتهای خوبی را برای فکر کردن از دست دادم. و در این زمان کوتاه که برایم مانده ، مانده ام فقط فکر کنم یا حرف بزنم !

راستی برای کی حرف بزنم ؟ بعید میدانم کسی  پیدا شود که واقعا" طالب حرفهایم باشد . !

" از همه کسانی که حرفهایم برایشان بی معنی ، بی سرو ته و خسته کننده بود عذر خواهی می کنم ."

     می گویند این عمل انسان است که پس از رفتنش به جا می ماند . !  من میگویم این فکر آدم است که تا ابد می ماند ، چه وقتی که در قید حیاتیم و چه زمانی که از این دنیا رفته باشیم ، تفکر ما جریان دارد .

تمام تفکرات من در ذره ذره وجود فرزندان و اطرافیانم باقی می ماند. یعنی سلولهای بدن آدمها مثل یک حافظه قدرتمند عمل میکند. و جالبتر اینکه تفکر ما در ذرات اجسامی که پیرامون ما هستند هم می ماند. ! !

      وقتی برای مدتی در یک محیط حضور داشته باشیم یا زندگی کنیم ، کم کم تفکر ما همانند افراد همانجا می شود، شکل و شمایل اجسام و اینکه برسر آنها چه گذشته است ، میتواند فکر ما را تحت تاثیر قراردهد ، این موضوع می تواند برعکس هم اتفاق بیافتد یعنی تفکر ما (اگر وسیع و بزرگ باشد) روی افراد و اجسام پیرامونمان اثر گذار باشد.

سالها پیش افکاری در ذهنم شکل گرفت که با عرف جامعه متفاوت بود، نگران این مسئله بودم که یافته هایم را به زبان بیاورم یا نه؟ با خودم کلنجار میرفتم ، ودر حال حاضر اعتقادم اینست که نباید نگران باشم ، فکر من به هر مرحله و درجه ای رسیده باشد ، تاثیر خود را می گذارد و تا ابد ماندگار است.

    هر انسانی که به دنیا می آید ، همانطور که از نظر جسمی رشد می کند از جنبه فکری هم رشد دارد. و وقتی جسم از دنیا رفت تفکر او می ماند ، به همین دلیل است که در طول زمان در مجموع تفکر بشر رو به پیشرفت بوده است .

 

    تصور کنید یک انسان در چهار هزار سال قبل به چه چیزهایی فکر می کرده و در ذهنش چه تصوراتی داشته است؟

چرا چهار هزار سال ؟ فقط حدود صد سال پیش ، یک نفر را در نظر بگیرید ، چه درکی از زمان و مکان داشته؟

اگر صد سال پیش کسی ادعا میکرد ، تا چند سال دیگرهر کس بخواهد می تواند در ظرف مثلا" سه ساعت از آسیا به اروپا برود .! یا در آن واحد میتواند با یک وسیله چند گرمی با شخصی که در آنطرف کره زمین زندگی میکند حرف بزند و همزمان تصویرش را هم ببیند .  مردم چه فکری در مورد او می کردند .!

   در طول تاریخ تعریف و برداشت انسان در مورد بعد زمان و مکان تغییر زیادی یافته ، بطوریکه این تغییر بصورت تصاعدی بوده است .

    بنده تصور میکنم تا چند سال آینده دیگر احتیاجی به قطار و هواپیما نباشد ، با فشردن یک شستی جسم ما با سرعت نور از این مکان به جای دیگر منتقل میشود.!

در نظر بگیرید در این مرحله از تاریخ ، بعد زمان و مکان برای انسان چه مفهومی پیدا می کند . !

     اگر رفتن به کرات دیگر تا صد سال قبل محال ودر حال حاضر کاری است دشوار و هزینه بر(در حال حاضر هم سفر به خیلی از کرات آسمانی محال و جزء آرزوهای بشری محسوب می شود)، در آینده دیگر دغدغه انسان این مسئله نخواهد بود. و به همان نسبت دیدگاه های جدیدی شکل خواهد گرفت و مسائل و چالش تازه تری پیش روی آدمها قرار می گیرد .

                                                                        موفق باشید

 



:: برچسب‌ها: آخرین, حرف, فرصت, انسان, کره,


جمعه 20 تير 1393
ن : علی

جواب بنده به دوست خوبم

  سلام

    ابتدا اعتراف میکنم بنده از نظر اطلاعات مذهبی محدود و اطلاعات عمومی ام در سطح خوبی نیست ، وقبل از هر اظهار نظری عذرخواهی میکنم اگر حرف نسنجیده و بدی میزنم .

 ولی خوب ، هر انسان یک طرز فکر و ایده ای دارد که میتواند آن را ارائه دهد ، بنده هم نظر خودم را می گویم .

 ضمنا" دوست خوبم از خواندن نوشته شما لذت بردم ، بدون تعارف میگم این نوشته ها نسبت به چند سال پیش بهتر و متفاوت است .

 اینکه ما برای به نتیجه رسیدن در بحث یک حرف یا ایده را مبنا قرار دهیم و همه چیز را با آن بسنجیم شاید منطقی نباشد . بعبارت دیگر یک طرف تساوی را عدد ثابت بگذاریم و در طرف دیگر چند عدد را دستکاری کنیم تا تساوی برقرار شود، درست به نظر نمی رسد .

 من اعتقاد دارم آدم باید از مرز تعصبات و افکار تغییر ناپذیر بگذرد ، تا در یک فضای بزرگتر بتواند پرنده ذهنش را به پرواز در آورد ، و تمام مسائل را باز تر و بهتر ببیند .

 من در مورد خودم به این نتیجه رسیدم ، سالها در مورد موضوعی خاص نظرم ثابت بود و حاضر نبودم در فکرم تغییری ایجاد کنم الآن که فکر میکنم میبینم تا چه حد خودم را محدود کرده بودم . !

 بنده میگویم ما اول اعتقادات و عقیده ای را که داریم و همیشه به آن پایبندیم را خوب بشناسیم ، سپس آنرا موقتا" به گو شه امنی بگذاریم و فارغ از آن آزادانه و بی غرض فقط فکر کنیم .

میگویند خدا شناس ترین انسان کسی است که بتواند ثابت کند خدا وجود ندارد . !

  خداوند در تمام ذرات جهان وجود دارد، اگر کسی بخواهد از او دور شود از سمت دیگر به او نزدیک و یا حتی به خدا ملحق میشود، پس ما نباید نگران کفر انسانها باشیم.!

 اگر به مردم بگویند در فضا یکصد و پنجاه و هشت میلیارد و دویست و یک ستاره وجود دارد باور می کنند ، ولی اگر به کسی بگویند روی این چهار پایه ننشین که تازه رنگ شده، با دستش امتحان میکند.!!!

شاید من با این مقدمه فقط میخواستم حرفی را بزنم که آقای دکتر در چند جمله زده اند.!

" اگر ازمن دلگیر نشوید ، اجازه مى خواهم كه وارد مباحث مذهبى و خصوصا قرآن نشویم چون من هیچ تخصصى در هیچكدام ندارم .

من بیشتر لذت مى برم كه به زبان ریاضى فكر كنم و تنها نتیجه حاصل از آنرا به زبان عامیانه مورد بحث قرار دهم. ریاضیات فعلا ناقص است و تعریفى از خدا و طبعا كتب آسمانى ندارد. به همین دلیل من امكان ورود به چنان موضوعاتى را ندارم."

 به هر حال ، شاید حرفم پایه و اساس علمی و منطقی نداشته باشد ، ولی من فکر می کنم این جهان از ابتدا وجود داشته و تا ابد هم وجود خواهد داشت.!

 اگر بگوییم از ابتدا این جهان وجود نداشته ، پس بجای آن چه چیزی بوده. آیا میتوان تصور کرد بجای دنیا یک فضای خالی بوده است؟

 یعنی همان فضای خالی هم خودش میشود ، بخشی از جهان! ما انسانها معنی "هیچ چیز" را نمی توانیم درک کنیم. هیچ چیز را چگونه تعریف می کنیم.!

از طرف دیگر وقتی میگوییم دنیا به پایان می رسد و نیست و نابود میشود منظورمان چیست؟

وقتی همه چیز نابود شد بجای آن چه می ماند؟   "هیچ چیز" ؟

 به نظر من شاید  در نظر گرفتن بعد زمان و مکان فقط برای ما انسانها معنی و مفهوم داشته باشد، یعنی از دید کل جهان یک ثانیه با یک قرن و یک میلیمتر با یک سال نوری تفاوتی ندارد .

  خیلی از اعتقادات و اظهار نظرهای ما بدلیل ناقص بودن دانش و اطلاعاتمان است ، وقتی در یک موضوع ، خودمان حرفی برای گفتن نداریم ، و از طرف دیگر دوست داریم این خلا" را پر کنیم به ناچار حرف انسان دیگری را تایید و تکرار میکنیم .

 چون فكر بشر محدود است و خودش نميتواند در مورد زندگي به يك نتيجه قطعي برسد ، بدنبال حرفهايي از ديگران ميگردد تا شايد انسان ديگري حرف آخر را زده باشد.

 فرض بگیرید دویست سال پیش یک نفر ادعا می کرد میتواند با یک وسیله با انسان دیگری که چند هزار کیلومتر با او فاصله دارد صحبت کند طوری که صدایش در آن واحد ( حتی زودتر از کسی که در چند متری اش نشسته) منتقل شود.! یا درعرض چند ساعت از آسیا به اروپا برود .! به نظر شما در آن موقع کسی حرفش را باور میکرد ؟

  پس در این چند سال گذشته تا حدودی درک ما نسبت به زمان و مکان تغییر کرده است.

 دوست خوبم باید بگویم با همه ارادتی که به شما دارم ، در بعضی از موارد با حرفهای شما موافق نیستم. شاید اشکال از فهم و درک خودم باشد.

بنا به تجربه من ، اشخاصی که در مسائل فنی مهندسی کار میکنند تا حدودی منطق گرا و اهل حساب کتاب اند . یعنی با نیم کره چپ تحلیل میکنند.

ولی کسی که در حوزه  نظری و علوم انسانی بوده راحت تر مفروضات را قبول میکند.

و نیم کره راست مغزش فعالتر است.

در این زمینه حرف زیاد دارم  . . .

ولی شاید از وقت و حوصله شما خارج باشد.

با نهایت احترام و آرزوی سربلندی و سلامتی شما

 



:: برچسب‌ها: انسان, اعتفاد,


جمعه 20 تير 1393
ن : علی

پیامی از دوست

ضمن عرض سلام جناب آقاي مهندس اميد وارم بنده را بخاطر داشته باشيد يک زمان در  بلاکفا باهم بوديم سالها از ان زمان گذشته ولي بنده هنوز شما را بخاطر دارم متن زير مکاتبه اي است بين  بنده با يک استاد   بزرگوار اميدارم شما هم نظرتان را در مورد اين متن بفرمايد.

سلام و عرض ادب استاد بزرگوار جناب دکتر(....) متن زیر چقدر با منطق عقلی وعلمی فاصله دارد نقطه نظرات شما برایم نقش تعین کننده دارد خواهشمند است بدون در نظر گرفتن رنجش بنده نظر خودتان را بفرماید انتقاد شما بهترین هدیه است بربنده درضمن بنده کتاب .... و..... شما را خواندم فوق العاده هست استاد اگر کتابهای دیگری نیز در این زمینه دارید لطفا بفرماید برای تهیه آن اقدام کنیم سپاسگذارم .

بقیه در ادامه مطلب




جمعه 6 تير 1393
ن : علی

هیجان زدگی

سلام

فقط میتونم بگم امروز هیجان زده ام !

چرا ؟ 

چون پیامی از یک دوست بدستم رسید .       

شاید براتون جالب باشه که بدونید ، من این دوست را تابحال ندیدم ، فقط چند مطلب ازش خونده ام.

اینجاست که بحث ارتباط افکار با یکسری امواج مطرح میشه . !

سعی میکنم در یک پست جدید بهتر توضیح بدم .

فعلا". . .



:: برچسب‌ها: هیجان,