بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم

جمعه 16 شهريور 1397
ن : علی

انسان و ترس- انسان و عشق



:: برچسب‌ها: انسان, عشق, ترس,


یک شنبه 21 مرداد 1397
ن : علی

عشق . . . ایمان . . . یا امید؟



:: برچسب‌ها: عشق, ایمان, امید,


شنبه 9 ارديبهشت 1396
ن : علی

نقدی بر یک نظر

چندی پیش شعری خواندم  بصورت زیر و امروز نقدی برآن بصورت شعر نوشتم!

البته بنده شاعر نیستم ! فقط آنچه به ذهنم آمد گفتم.

متن شعر:

 آنکس که بداند و بخواهد که بداند
خود را به بلندای سعادت برساند.


آنکس که بداند و بداند که بداند
اسب شرف از گنبد گردون بجهاند


آنکس که بداند و نداند که بداند
با کوزه ی آب است ولی تشنه بماند!


آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند !!

 آنکس که نداند و بخواهد که بداند
جان و تن خود را ز جهالت برهاند!


آنکس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند!


آنکس که نداند و نخواهد که بداند
حیف است چنین جانوری زنده بماند!!!

و اما نظر بنده:

آنکس که بداند، نداند یا اینکه نخواهد که بداند

 بر ما و شما هیچ ضرر یا ثمری باز ندارد

 

  آنکس که نداند همه نوع بشرخلق خدایند!

خود فلسفه خلقت گیتی و جهان را نشناسد.!

 

آنکس که خودش را زهمه برتر و فرزانه بداند !

 در گنبد گردون همه را خسته و شرمنده نماید!

 

آنکس که همه خلقت دنیا و جهان عشق ببیند!

یک دم نزند حرف، بجز عشق نپوید!  

 

 حیف است از این سلسله گوییم و نبیند.

آنکس که خودش مدعی فهم شود موی نبیند.!

 

آنکس که به آحاد و اجزای جهان عشق بورزد

از خود گذرد تا نکند تک تک اعضاء بسوزد 

 آنکس که نداند، همه حکمت و عشق است دراینجا

پس گو به چنین بنده که همت طلب از خالق دنیا

                                                                              محفوظی 9/2/96



:: برچسب‌ها: بداند, نداند, آنکس, عشق,


جمعه 1 بهمن 1395
ن : علی

عشق و مستی



:: برچسب‌ها: عشق, مستی, عشق و مستی,


چهار شنبه 29 دی 1395
ن : علی

دلگیریهای کوچک



:: برچسب‌ها: دلگیری, عشق, دوستی,


سه شنبه 19 فروردين 1393
ن : علی

عشق

عشق

دربزم پاک بازان جز مهر وجز وفا نیست

درکیش اهل عرفان جز صلح وجز صفا نیست

گرعشق نبودي ، سخن عشق نبودي

چندين سخن نغز كه گفتي كه شنيدي

از نظر من رسيدن به يك جايگاه عرفاني و معنوي هيچ ربطي به تحصيلات دانشگاهي و كلاسيك ندارد . بنده كه هنوز خودم را ابتداي كار ميبينم  .

آخرين كتابي كه خوندم نامش " درباره عشق " بود ، آقاي دكتر سيد مهدي ثريا ترجمه كرده اند ، بسيار جالب بود ، مترجم برداشت حضرت مولانا را از عشق مينويسد .

در نگنجد عشق در گفت وشنيد

عشق دريايي است عمقش ناپديد

 

هر چه گويم عشق را شرح و بيان

چون به عشق آيم خجل گردم از آن

 

چون قلم اندر نوشتن ميشتا فت

چون به عشق آمد قلم برخود شكافت

و اشعار زير از نويسنده است :

عشق كارش هست با هم آوري

پرورش دادن يكي آن ديگري

 

عاشقان گل همه گلپرورند

زحمت گلپروري بر جان خرند

 

هر كه را عشق كبوتر در سراست

نيك بنگر او كبوتر پرور است

 

عاشقان راستين مادر وشند

مادران در عشق كودك بي غشند

 

پرورش دادن نشان عاشقي است

خواستن بي پروريدن فاسقي است

 

به عقيده بنده آدم ميتونه با اصلاح افكار خود كم كم از موضوعات سطحي و مادي جدا و به مراتب بالا تر برسه ، و نهايتا به يك منبع عظيم وكانون اصلي متصل و افكارش رد وبدل شود . آقاي هنري فورد صاحب كارخانه بزرگ اتومبيل سازي فورد در مورد زندگي و كارش ميگويد : "هر طرحي كه به ذهنم ميرسيد رويش تمركز و فكر ميكردم وپس از مدتي جواب اصلي پيدا ميشد .

ايشان گفته من در يك فرصت مناسب و يك وضعيت آرام در ذهنم جلسه اي تشكيل ميدادم كه تمام سازندگان خودرو و دانشمندان در آن حظور داشتند ، من با تبادل نظربا آنها جوابم را ميگرفتم .در اصل من فكرم را به منبع اصلي اتصال ميدادم ." در بعضي از موارد كه تمام مهندسين و طراحان شركت فورد نااميد و با آقاي فورد مخالف بودند ، پس از مدتي با دريافت راه و نقشه اصلي از آقاي فورد با او موافق ميشدند .

در ضمن آقاي فورد هيچ تحصيلات دانشگاهي و آكادميك نداشته اند. به هر حال فكر انسان يك نوع انرژي است ، كه ميتواند به صورت هاي مختلف در آيد .

و اگر همه افكار انسانها به هم متصل شود آنوقت جهان ما رو به پيشرفت و كمال ميرود . بنده معتقدم اگر ناخالصيها ( دروغ ، ريا ، تظاهر ،حسد ،قدرت طلبی ،خودبینی و....) از وجود آدمها پاك شود و تمام افكار مثبت همديگر را تقويت كنند ، جواب خيلي از مسائل پيچيده یا حتی متافيزيك داده خواهد شد .

از طرفي واقعيت جهان هستي هميني است كه ميبينيم ، شايد همه بايد در اين مسير عبور كرده وبا كمك هم خود را به هدف برسانيم . آرزوي من اين است ، بشريت به جايي برسد كه تك تك افراد به فكر تقويت و ياري همديگر باشند ، و در مسير اصلي قدم بردارند .

فكر نميكنم هيچ انساني از روي ميل باطني دست به كار بدي بزند ، چون همه ما آدمها دوست داريم در دنيا خوب باشيم و به كمال برسيم ، بد بودن افراد برميگردد به افكارشان ، شايد خودشان فكر ميكنند همين كارها درست است ولي در اصل با انسانهاي ديگر همخواني ندارد . وقتي به چيزي فكر ميكنيم طرحي خاص ازآن را در ذهن مي آفرينيم و وقتي اين طرح را در قالب كلمات ميريزيم به آن شكل و هويت ميدهيم .

پس نبايد فكري را بر زبان بياوريم مگر اينكه بخواهيم در زندگيمان شكل و تجسم پيدا كند . فكر مثل خاك عميقي است كه تا در آن نظرات و عقايد جديد نكاريم ، به محصول نمي نشيند . فكر مثل باغي است كه هم ميتوان در آن گياه خوب كاشت و هم ميتوان به علفهاي هرز اجازه رويش داد. انسان به وسيله خودش ساخته يا ويران ميشود . در نبرد فكر ، او اسلحه اي ميسازد كه توسط آن خود را به نابودي ميكشد ، و هم چنين ابزاري طرح ريزي ميكند كه با آن آشتي و صلح ودوستي و لذت بهشت گونه اي را ميسازد . نميدونم چطوري مطلب را جمع بندي كنم .

من بر اين باورم ،انسانهايي که افکار سازنده و مثبت دارند در اين جامعه محدودند ولي اين دليل بد بودن يا گمراهي بقيه نيست . ظرفيتها و گنجايش افراد متفاوت است.

تابعد . . . 



:: برچسب‌ها: عشق, پاکبازان,


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 18 صفحه بعد